روزی هارون الرشید وارد شهر مدینه شد و رهسپار زیارت قبر مطهر پیامبر اسلام (ص) گردید. هنگامی که به حرم مطهر پیامبر(ص) رسید، انبوه جمعیت از قریش و قبایل دیگر در آنجا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر مطهر نموده و گفت:” درود بر تو ای پیامبر خدا! درود بر تو ای پسرعمو!.”

او در میان آن جمعیت زیاد ، نسبت عموزادگی خود با پیامبر اسلام (ص) را به رخ مردم میکشید و عمداً به آن افتخار مینمود تا مردم بدانند خلیفه پسرعموی پیامبر است.!!

در این هنگام پیشوای هفتم که در آن جمع حاضر بود ، از هدف هارون آگاه شده نزدیک قبر پیامبر رفت و با صدای بلند گفت:” درود بر تو ای پیامبر خدا! درود بر تو ای پدر.!”

هارون از این حرکت سخت ناراحت شد بطوری که رنگ صورتش تغییر یافت و بی اختیار گفت:"واقعا این افتخار است؟!”

او نه تنها کوشش میکرد انتساب خویش را به مقام رسالت را به رخ مردم بکشد، بلکه به وسایلی می خواست پیامبرزادگی این پیشوایان بزرگ را نیز انکار کند. او روزی به پیشوای هفتم چنین گفت: “شما چگونه ادعا می کنید که فرزند پیامبر هستید ، درحالی که درحقیقت فرزندان علی (ع) هستید ، زیرا هرکس به جد پدری خود منسوب میشود نه جد مادری!!”

امام کاظم(ع) در پاسخ وی آیه ای قرائت نمود که خداوند ضمن آن در آیه 85 و 86 انعام  می فرماید:” …و از نژاد ابراهیم ، داود و سلیمان و ایوب … و (نیز) زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همگی از نیکان و شایستگانند ، هدایت نمودیم".

آن گاه فرمود : در این آیه، عیسی از فرزندان پیامبران بزرگ پیشین شمرده شده است درصورتی که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش مریم نسب به پیامبران می رساند ، بنابراین به حکم آیه، فرزندان دختری نیز فرزند محسوب می شوند . ما نیز بواسطه ی مادرمان “فاطمه"، فرزند پیامبر(ص) محسوب می شویم.

هارون دربرابر این استدلال متین جز سکوت چاره ای نداشت!!

 

 

 

مشاهده شده در سیره پیشوایان نوشته مهدی پیشوایی، ص448

موضوعات: سلامت
[سه شنبه 1395-02-14] [ 05:27:00 ب.ظ ]